کد مطلب:43998
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:32
چرا انسان در برنامه هاي معنوي، گاه دچار خستگي و وازدگي مي شود؟
علّت اين امر در بدو نظر مي تواند; حركت بدون برنامه و نظم، خستگي و عدم تنوع در جريان عمل، زيادي و تراكم برنامه عملي و تحميل، بوده باشد.
در برخورد با اين مشكل سه موضع در ما هست:
1. بي اعتنايي و قرار.
2. درگيري و خستگي بيشتر.
3. پرسش از اين و آن و درخواست پاسخ.
امّا راه اصلي همان مراجعه به خداوند و در ميان گذاشتن با اوست و از او چاره خواستن است. زيرا انسان بعد از تصميم ها و توبه ها به شور و حالي مي رسد و به علومي دست مي يابد و لذّت هايي مي يابد امّا دوام نمي آورد و از دست مي رود و انسان مشتاق حضور را در يك حالت نفرت و خستگي و يك ياس كشنده و جانكاه قرار مي دهد.
البته هر چقدر كه حضور و لذّت زيادتر شده باشد اين خستگي و ناراحتي زيادتر خواهد بود. اين مرحله است كه بايد انسان از آن بگذرد بايد طرح شود و تحليل شود. آنجا كه در دعاي ابوحمزه ثمالي با كلمه «لعلك» شايد تو آنها را نشان داده، تحليلي نه علمي و خشك بلكه عاشقانه و در نجوا. كه بايد مراجعه نمود.
به هر حال، اين محروميّت ها و هجرانها براي حركت انسان ضرورت دارند انساني كه راه افتاده و به شور و احساسي رسيده، امتحان و فتنه دارد. اين ترس و ضعف و بيچارگي
ـ6ـ
در سالك راه خدا، به او نشان مي دهد كه بدون فيض و نصرت خدا، نمي توان زنده بود. بي او و با هر چه غير اوست نمي تواند يك نفس كشيد. انسان پوچي و مسخرگر و بي روحي را در تمام هستي مي بيند پس «لاحول و لاقوه الا بالله».
(بخش پاسخ به سؤالات )
ـ7ـ
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.